. | ||
|
آن خزانی که ازآن خسته شدی یادم هست آن بهاری که تو وابسته شدی یادم هست سالها فاصله افتاد میان من و تو باز با حوصله پیوسته شدی یادم هست یاد دیوانه ترینی که خزان می بیند پیش من باز تو کت بسته شدی یادم هست گرچه بر شیشه ی قلب تو همه سنگ زدند باز بردوست تو پیوسته شدی یادم هست هر رفیق آمد وخنجر به تو زد.بعدا رفت اینکه در بی کسیت مرد شدی یادم هست محمدحسین درخشی نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: شعر و ادبيات، ، [ سه شنبه 16 مهر 1392
] [ 15:0 ] [ محمد درخشي ] |
|
[ طراحي : منجي آل طه ] |